یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۴:۲۰
۰ نفر

نفیسه مجیدی‌زاده: تو آمدی مثل سال‌های قبل. تو همان ماه بودی و من همان آدم نبودم.

   تو پیر نمی‌شوی، جوان نمی‌شوی، نوجوان نمی‌شوی، کودک هم نیستی، یک موجود ازلی. اما من از همان روزی که به دنیا آمده‌ام، سلول‌هایم در حال تغییرند و رفتارم، گاهی هم عقیده‌ام و آدم‌های دور و برم.

   تو قبل از من بوده‌ای و بعد از من هم خواهی بود و خدا می‌داند تا کی؛ اما من فرصت محدود برای دیدن تو دارم و خدا می‌داند تا کی؟ چون من هم مانند تو تعداد سال‌هایی که زندگی خواهم کرد را نمی‌دانم!

   تو امسال 1442 ساله می‌شوی و من 15ساله.

   البته سن واقعی تو بیشتر از این حرف‌هاست. تو در تمام دین های الهی حضور داشته‌ای.
پیروان تمام دین های الهی وقتی به مشکلی بر می‌خوردند،یا برای طلب‌بخشایش از خداوند، 40 روز روزه می‌گرفتند.

   تورات، 40 روز روزه حضرت موسی ع در کوه طور را یادآوری می‌کند و در انجیل نیز از تلاش ابلیس برای نزدیک شدن به حضرت مسیح  و 40 روز روزه آن حضرت  یاد می‌شود.

   اما در اسلام، این روزه‌های گاه‌وبی گاه در یک ماه جمع شد و شکل گرفت، ماه رمضان به عنوان ماه روزه معرفی شد. ماهی که همه کتاب‌های بزرگ آسمانی در آن نازل شده بودند.
تورات، انجیل، زبور (کتاب حضرت داوودع)، صحف و قرآن. همه یک بار به‌طور کامل در ماه رمضان نازل شده‌اند.

   گفتم که تو همیشه بودی و من فرصتم محدود است. باید استفاده کنم. حالا که قدر تو را می‌دانم، هر لحظه و ساعتت برایم مهم است، روزهایت را طوری می‌گذرانم که زمان را هدر ندهم.

   وقتی نفس کشیدن هم عبادت است، باید از نفس‌هایم مراقبت کنم. نباید بگذارم فکرهای  باطل یا کلام‌های بیهوده بیایند و قداست نفس‌هایم را بگیرند.

   که این نفس‌های ساده معمولی از کلام‌های بیهوده قیمتی‌ترند. اصلاً یکی از راه‌ها همین است. فقط کافی است سکوت کنی، خودش خود به خود درست می‌شود.

   البته سکوتش هم همراه روزه می‌آید. همه چیز مهیاست، فقط خودت باید کمی دقت کنی همین.

   حواست هست؟

   میلاد 15 ساله: «وقتی مدرسه می‌روم، فقط زمانی که در مدرسه هستم بیدارم. بقیه ساعت‌ها را تا افطار می‌خوابم.»

   ریحانه 12ساله: «من اصلاً نمی‌دانم باید چه کار کنم، جز نماز و روزه کار دیگری بلد نیستم.»

   حسین 16 ساله: «بهترین ماه برای تزکیه نفس و دور شدن از عادت‌های بد و گناهان است.»

   ندا 14 ساله: «مادر بزرگم می‌گوید دست‌های شیطان در این ماه بسته است، پس اگر گناهی کنیم، دیگر نمی‌توانیم بگوییم شیطان ما را گول زده است.»

   یک تغییر مهم

   پدربزرگ قرآن بزرگش را روی رحل گذاشت و باز کرد. بعد گفت: «امسال دیگر باید خواندن قرآن را یاد بگیری. حالا شروع می‌کنیم. سوره الرحمن».

   گفتم: «پدربزرگ این سوره بزرگ است، از سوره‌های کوچک شروع کنید. همان‌ها که آخر قرآن است. خودم دیدم وقتی می‌خوانید زود تمام می‌شود.»

   پدربزرگ اما گوشش بدهکار نبود. می‌گفت این قشنگ‌ترین سوره قرآن است و بعد گفت که تا آخر ماه رمضان فرصت دارم یکی از عادت‌های بدم را کنار بگذارم.

   من هم حسابی فکر کردم و دیدم «دروغگویی» یا «خالی‌بندی» بدترین عادتم شده است.
یک هفته پس از شروع ماه رمضان برایش گفتم که این مدت حتی یک دروغ هم نگفتم.

   او داشت باغچه را آب می‌داد، نگاه بی‌تفاوتی به من انداخت و گفت: «وظیفه‌ات را انجام دادی، نباید هم دروغ می‌گفتی.» البته این شیوه تربیتی پدربزرگ است که می‌زند تو حال آدم. اما من هیچ‌وقت از این برخوردش لجم نمی‌گیرد؛ برعکس خوشم می‌آید.

   بنابر این هر وقت که کار خوبی می‌کردم، سراغش می‌رفتم و اعلام می‌کردم تا ببینم برخورد بعدی‌اش چه می‌شود و او هم کم نمی‌آورد.روز آخر ماه رمضان پارسال مرا صدا زد و کلی از رفتارهای خوب من در ماه رمضان تعریف و تمجید کرد.

   نزدیک بود شاخ در بیاورم، گفتم: «پدر بزرگ، مثل اینکه شما هم تصمیم گرفته‌اید تا ماه رمضان سال آینده دیگر مرا ضایع نکنید.»

   پدر بزرگ: «البته پسرجان، من هم تصمیم گرفتم برای خودم هم برنامه اخلاقی بگذارم و عادت‌های بدم را تغییر بدهم. این خودسازی در هر سن و سالی که باشی مفید است. البته تو هم باید یاد بگیری تا سال‌های بعد فکر نکنی بزرگ شدی هر... دلت خواست بکنی!!!»

   این خاطره از «محمدامین حاجی‌پور 15 ساله» بود.

   قانون نیایش

   گفتی رمضان و نیایش یادم آمد. دیدم وقت افطار همه زیر لب زمزمه می‌کردند و با خدا حرف می‌زدند. دیدم سحر صدای قرآن می‌آمد و مادرم به سجده می‌رفت.

   گفتم خدایا چند میلیون مسلمان همزمان با تو حرف می‌زنند و دعا می‌کنند.

   چند میلیون گوش همزمان اذان صبح را می‌شنوند و چند میلیون دست همزمان برای قنوت به سوی آسمان بلند می‌شوند و پس از نماز هر کس به زبانی با تو سخن می‌گوید و همه این اتفاق‌ها همزمان می‌افتد.

   و این قانون نیایش جمعی در ماه رمضان را خودت گذاشتی، مانند قانون نیایش جمعی در حج و یا در نماز جماعت.

   ساعتی را برای سحر و قبل از طلوع آفتاب، ساعتی را برای ظهر و زمانی را برای غروب آفتاب تعیین کرده‌ای.

   چه رابطه‌ عجیبی دارد نیایش با طلوع و غروب آفتاب!

   برای همین است که هر وقت می‌گویند رمضان یاد نیایش و دعا می‌افتم. حالا می‌گویم رمضان تو یاد چه می‌افتی؟

   زهرا 14 ساله: عبادت.

   نوشین 16 ساله: افطار، سحر.

   امیرعلی 15ساله: گرسنگی سر ظهر، خواب.

   ساحل 11 ساله: نخوردن هر چه که می‌خواهم.

   فرشید 13 ساله: سفره افطار.

   فاطمه 15 ساله: قرآن.

   علیرضا 16 ساله: عید فطر!

کد خبر 61553

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز